سید مرتضی آوینی (معروف به کامران)
(زادهٔ ۲۱ شهریور ۱۳۲۶ در شهر ری – درگذشتهٔ ۲۰فروردین ۱۳۷۲ در فکه) کارگردان فیلم مستند و روزنامهنگار حوزهٔ فرهنگی اهل ایران بود.
مجموعه فیلمهای مستند تلویزیونیِ او دربارهٔ جنگ ایران و عراق با نام روایت فتح شناختهشدهاست.
زندگینامه
پیش از انقلاب
سید مرتضی آوینی در ۲۱ شهریور ۱۳۲۶ در شهر ری به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و متوسطهٔ خود را در شهرهای زنجان، کرمان و تهران به پایان رساند. او از کودکی با هنر انس داشت. شعر میسرود داستان و مقاله مینوشت و نقاشی میکرد.
آوینی در جوانی
به گفته بسیاری از آشنایان و نزدیکان آوینی، او در جوانی دگرگون شد و زندگی او در آغاز دهه ۱۳۴۰ با سالهای انقلاب فرق بسیار داشت. گذشته او، کمتر در رسانههای ایران بررسی شدهاست. ابراهیم حاتمیکیا در یادداشتی در شهروند امروز مینویسد «آیا کسی مرتضای قبل از انقلاب را میشناسد. آنانی که در آن دوران با او حشرونشر داشتهاند از مرتضای تثبیت شده بعد از شهادتش راضیاند؟»؛ و دخترش کوثر معتقد است برای برخی «آوینی خوب، آوینی مردهاست.»
آوینی در سال ۱۳۴۴ به عنوان دانشجوی معماری وارد دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران شد. غزاله علیزاده، شهرزاد بهشتی و امیرهوشنگ اردلان از دوستان دوران دانشجویی او بودند. برخی ارتباط مرتضی آوینی با غزاله علیزاده را یکی از نکات پرابهام زندگی خصوصی او میدانند. هرچند برخی روایتهای دست اول، از جمله آنچه امیرهوشنگ اردلان در مستند آقا مرتضی نقل میکند، حاکی از آن است که گرایشی از جانب آوینی وجود نداشته بلکه علیزاده پیگیر رسیدن به وی بودهاست. طبق این نقل، علیزاده از طریق همکلاسیهایش از جمله اردلان برای آوینی پیغام میفرستاده اما آوینی از این موقعیت اجتناب میکردهاست.
مرتضی آوینی با مریم امینی (زاده ۱۳۳۶) ازدواج کرد. به گفته همسرش، آنها پیش از ازدواج آشنایی چند ساله داشتند (از پانزدهسالگی) و با هم کتاب رد و بدل میکردند و به کنسرت و سخنرانی میرفتند.
مرتضی آوینی که در آغاز خود را «کامران آوینی» معرفی میکرد به اشعار فروغ فرخزاد، احمد شاملو، و مهدی اخوان ثالث علاقه داشت. به ظاهر خود میرسید کراوات میزد و به فلسفهٔ غرب علاقهمند بود.
امیرهوشنگ اردلان دوست و همکلاس پیشین او در دانشکده معماری هم دربارهٔ او میگوید:
کامران آوینی قبل از انقلاب هیچ ربطی به سید مرتضی آوینی ندارد.
مسعود بهنود دربارهٔ او میگوید:
«مرتضی آوینی را من از زمانی که دانشکده بود میشناسم… مرتضی بچهٔ تندرویی بود که در هر دوره یک حالی داشت. یک دوره زده بود به مواد مخدر و این جور چیزها. تمام بازوهایش جای سوزن بود. شب در دانشکده خوابش میبرد، فردا صبح جسدش را از دانشکده بیرون میآوردند. اصولاً بچهٔ تندرویی بود. هرکار میکرد تا تهش میرفت. بعد یک دوره هیپی شد. موهایش را گذاشته بود بلند شود. مدرن شده بود. قرتی مآب شده بود. جین میپوشید. دستبند میبست و از این جور کارها. اما شانس یا بدشانسی که آورد این بود که سال ۵۶ زد به عرفان و ادبیات عرفانی. بقیهٔ کارها را کنار گذاشت.»
در مقابل دیدگاهی وجود دارد مبنی بر این که چرخش آوینی یک چرخش صدوهشتاددرجهای نبوده، بلکه گرایش دینی و اسلامی از همان پیش از انقلاب در او وجود داشتهاست. عادل فرهنگی دوست دوران دانشگاهش در این باره میگوید:
«کامران هر موقع هرچی بود همون بود که بود، و همون رو نشون میداد. کتابهای کوچکی بود که اون موقع شروع کرده بود به نوشتن، که یه بخشیش مضمون دینی داشت. شاید اسم یکی از این کتابها بود موسی ابن جعفر.»
فرهنگی همچنین دربارهٔ جلسه دفاعیه پایاننامه آوینی میگوید:
«شاسیهامون رو گذاشتیم به دیوار و شروع کردیم و خاطرم هم هست که کامران با بسم الله الرحمن الرحیم شروع کرد که اون موقع مرسوم نبود تو دانشکده. خُب خود این هم شاید یه مقداری [روی] اون هیئت ژوری که زیاد این نگاه رو نداشتن اثرگذار بود.»
امیرهوشنگ اردلان دیگر همدورهای آوینی دربارهٔ دوران دانشجویی وی گفتهاست:
«قرآن تفسیر میکرد برای اون حواریونی که مفتون و مجذوب کلام زیبای او میشدند. دنبال یک فلسفهای بود، گمشدهای داشت.»
شهرزاد بهشتی از همدانشکدهایهای او معتقد است:
در آن دوران یک چیز واضح بود که آوینی اصلاً آدمی معمولی نبود و پیچیدگیهای روحی خیلی پرباری داشت. من با او گفتوگوها و صحبتهای فراوانی داشتم. شاید بیشتر با محوریت هنر و گاهی بر سر پیدا کردن راهحلهای فردی و اجتماعی. امروز که فکر میکنم انگار که میخواست از زمین جدا شود. من وقتی سیر تمام بیتابیهایش را نگاه میکنم، میبینم که نمیخواست ساده و راحت برسد و در همین قالبهای ساده باقی بماند. ذهن من یا همه دوستانش با رگههای ذهنی او تفاوت داشت. واقعاً انگار قصدش غیرمادی شدن بود و این در همان دوران هم بروز و نمود داشت. واقعیتش این است که در همان دوران هم رگههای معنوی در او وجود داشت.
به گفته همسرش:
«چند سال از انقلاب گذشته بود که مرتضی سیگارش را ترک کرد. دلیلی که برای این کار ذکر کرد این بود که آقا امام زمان در همه حال ناظر بر اعمال و رفتار ما هستند؛ در این صورت من چطور میتوانم در حضور ایشان سیگار بکشم؟ اینگونه بود که دیگر هرگز لب به سیگار نزد.»
آوینی بعدها با اندیشههای روحالله خمینی آشنا شد و در سالیان بعد به یک انقلابی بدل شد و مسیر زندگی خود را تغییر داد.
خودِ آوینی دربارهٔ جوانیش میگوید:
... تصور نکنید که من با زندگی به سبک و سیاق متظاهران به روشنفکری ناآشنا هستم. خیر. من از یک «راه طی شده» با شما حرف میزنم. من هم سالهای سال در یکی از دانشکدههای هنری درس خواندهام. به شبهای شعر و گالریهای نقاشی رفتهام. موسیقی کلاسیک گوش دادهام، ساعتها از وقتم را به مباحثات بیهوده دربارهٔ چیزهایی که نمیدانستم گذراندهام. من هم سالها با جلوهفروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیستهام، ریش پروفسوری و سبیل نیچهای گذاشتهام و کتاب «انسان تکساحتی» هربرت مارکوزه را ـ بیآنکه آن زمان خوانده باشماش ـ طوری دست گرفتهام که دیگران جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند: عجب! فلانی چه کتابهایی میخواند، معلوم است که خیلی میفهمد… اما بعد خوشبختانه زندگی مرا به راهی کشاندهاست که ناچار شدهام رو دربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران کنار بگذارم و عمیقاً بپذیرم که «تظاهر به دانایی» هرگز جایگزین «دانایی» نمیشود، و حتی از این بالاتر دانایی نیز با تحصیل فلسفه حاصل نمیآید. باید در جستوجوی حقیقت بود و این متاعیاست که هرکس بهراستی طالبش باشد، آن را خواهد یافت و در نزد خویش نیز خواهد یافت… و حالا از یک راه طی شده با شما حرف میزنم.
آن گونه که خود گفتهاست با گرایش به اندیشههای انقلابی و اسلامی همه نوشتههای پیشین خود را از بین برد.
پس از انقلاب
دست نوشته مرتضی آوینی در مورد شهدا. "پندار ما این است که ما ماندهایم و شهدا رفتهاند، اما حقیقت آن است که زمان ما را با خود بردهاست و شهدا ماندهاند."
مرتضی آوینی معماری را با علاقهٔ زیاد یادگرفت، ولی پس از پیروزی انقلاب ایران (۱۳۵۷) بنا به ضرورتهای انقلاب آن را کنار گذاشت و به فیلمسازی پرداخت.
از نخستین کارهای او در گروه جهاد میتوان به مجموعهٔ ششروز در ترکمنصحرا، سیل خوزستان، و مجموعهٔ مستند خانگَزیدهها اشاره کرد. گروه جهاد نخستین گروهی بود که بلافاصله پس از آغاز جنگ به جبهه رفت. دو نفر از اعضای گروه در همان روزهای نخست جنگ در قصر شیرین اسیر شدند و نفر سوم، در حالی که تیر به شانهاش خورده بود از حلقهٔ محاصره گریخت. پس از یک هفته که خرمشهر سقوط کرد و گروه که تازه توانسته بود شکل دوباره به خود بگیرد راهی منطقه شد. آنها در جستوجوی حقیقت ماجرا به خرمشهر و آبادان رفتند که سخت در محاصره بود. ساخت مجموعهٔ حقیقت اینگونه آغاز شد.
کار گروه جهاد در جبههها ادامه یافت. عملیات والفجر هشت که آغاز شد گروه، دیگر منسجم و منظم شده بود. همین شد که مجموعهٔ تلویزیونی روایت فتح در همان حال و هوا شکل گرفت و تا پایان جنگ هم ادامه پیدا کرد. آوینی میگوید: «انگیزش درونی هنرمندانی که در واحد تلویزیونی جهاد سازندگی جمع آمده بودند آنها را به جبهههای دفاع مقدس میکشاند نه وظایف و تعهدات اداری. روح کارمندی نمیتوانست در این عرصه منشأ فعل و اثر باشد. گروههای فیلمبرداری ما با همان انگیزههایی که رزمآوران را به جبهه کشانده بود کار میکردند… اینجا عرصهای نبود که فقط پای تکنیک یا هنر در میان باشد».
مرتضی آوینی با پایان جنگ و در فاصلهٔ سالهای پایان جنگ و تأسیس مؤسسهٔ روایت فتح، نوعی کار هنری-مطبوعاتی را تجربه کرد. او در این دوره به سینما، هنر، فرهنگ واحد جهانی و مواجههٔ آن با مسائل گوناگون میاندیشید. حاصل همهٔ آن افکار و پژوهشها و مباحث، نوشتههاییاست که از او به جا ماندهاند. تأملات مرتضی آوینی در ماهیت سینما که در فصلنامهٔ فارابی به چاپ رسیدند و بعد مقالاتی با عناوین جذابیت در سینما، آینهٔ جادو، قاب تصویر، زبان سینما و… از فروردین ۱۳۶۸ در ماهنامهٔ سوره منتشر شدند. مجموعهٔ این مقالات در کتاب آینهٔ جادو که جلد نخست از مجموعهٔ مقالات و نقدهای سینمایی او هستند چاپ شدهاست.
هرچند آشنایی با سینما در طول مدت بیش از ده سال مستندسازی و تجارب مرتضی آوینی در زمینهٔ کارگردانی مستند و بهویژه مونتاژ باعث شد که پیش از هر چیز به سینما بپردازد ولی اندیشه و سخن وی ناظر بر افقی فراتر بود. او در کنار تألیف مقالات نظریهپردازانه دربارهٔ ماهیت سینما و نقد سینمای ایران و جهان، مقالات بسیاری دربارهٔ حقیقت هنر، هنر و عرفان، هنر جدید اعم از رمان، نقاشی، گرافیک، تئاتر، هنر دینی و سنتی، هنر انقلاب و… نوشت که بیشتر آنها در ماهنامهٔ سوره به چاپ رسید. طی همین دوران در خصوص مبانی سیاسی- اعتقادی نظام اسلامی و ولایت فقیه، فرهنگ انقلاب در مقابله با فرهنگ واحد جهانی و موضوعات دیگر، تفکر و پژوهش کرد تا بتواند پاسخهایی برای همهٔ پرسشهایی که داشت پیدا کند.
نوشتههای آوینی در ماهنامه سوره باعث شد برخی جریانهای سیاسی وابسته به حکومت با او مخالفت کنند. اما همان گروه پس از مرگ آوینی به طرفداری از او پرداختند.
اواخر سال ۱۳۷۰ مؤسسه فرهنگی روایت فتح به دستور سیدعلی خامنهای تأسیس شد تا به کار فیلمسازی مستند و سینمایی دربارهٔ دفاع مقدس بپردازد و تهیهٔ مجموعهٔ روایت فتح را که پس از پذیرش قطعنامه رها شده بود ادامه دهد. آوینی و بقیهٔ گروه، سفر به مناطق جنگی را از سر گرفتند و طی مدتی کمتر از یک سال، کار تهیهٔ شش برنامه از مجموعهٔ ده قسمتی شهری در آسمان را به پایان رساندند و مقدمات تهیهٔ مجموعههای دیگری را دربارهٔ آبادان، سوسنگرد، هویزه، و فکه تدارک دیدند. اگرچه مقارن با همین زمان، کارهای مطبوعاتی او نیز ادامه داشتند. شهری در آسمان که به واقعهٔ محاصره، سقوط و بازپسگیری خرمشهر میپرداخت، از سیما پخش شد، اما برنامهٔ وی برای تکمیل این مجموعه و ساختن مجموعههای دیگر با مرگش ناتمام ماند.
مرتضی آوینی از منتقدان سرسخت سیاستهای فرهنگی محمد خاتمی بود.
مرگ
آوینی روز ۲۰ فروردین ۱۳۷۲ در منطقه فکه در حال بررسی لوکیشن فیلم مستند شهری در آسمان، به همراه محمد سعید یزدانپرست با مین برخورد کرد و بر اثر اصابت ترکش مین باقیمانده از جنگ ایران و عراق کشته شد.
ویکی پدیا : منبع